برادر شوخی کرد و خواهر از یک شوخی کاملاً بی گناه دلخور شد. و با لگد وارد توپ شد. حداقل مادرشان درست بود - دخترش را به جای او گذاشت. درست است، بگذارید زانو بزند و بمکد - او متوجه شد که چقدر اشتباه کرده است. خوب، وقتی پسر شروع کرد مانند یک فاحشه او را روی خرقه اش بالا کشید، مادر فهمید که وظیفه آموزشی او تمام شده است. حالا یک عوضی دیگر در خانه بود.
وانت حتی نیازی به فشار زیادی نداشت - این عوضی فقط منتظر خوابیدن بود. با چنین سینه هایی، خود نرها دور او جمع می شوند. حتی به نظر نمی رسید که از ضربه زدن به او تعجب کند. عجب عوضی، من هم براش تموم کردم!